یه روزگار بد یه کور بود که پسری را دوست داشت پسره هم
اونو خیلی دوست داشت بعد دختره میگه اگه من بینا بودم
اونوقت می فهمیدی که چقدر دوست دارم. بعد ها یکی پیدا
میشه چشماشو می ده به دختره بعد دختره که بینا میشه
می بینه پسره کوره ترکش می کنه ولی پسره میگه برو ولی
مراقب چشام باش.!!
نظرات شما عزیزان:
چه تلخ! چقدر دختره بی احساس بوده! بی لیاقت
سلام خیلی وبلاگت قشنگه عزیزم مطالبت زیباست به منم سر بزن خوشحال میشم منتظرتم
امشب به رسم عاشقی یادی ز یاران می کنم
در غربتی تاریک و سرد از غم حکایت می کنم
امشب وجودم خسته است از سردی دلهای سرد
سلام وبلاگت خیلی قشنگه امید وارم که به وبلاگ منم سر بزنی خداحافظ